فیزیو تراپی قبول شدم خداروشکر خیلی خوشحالم پدر مادرم خوشحالن پدرم هرشب ساعت ۱۰ میخابه امشب راضی نمیشه بخابه صبح باید بره سرکار نشسته داره برنامه میریزه فامیلارو دعوت کنه مامانم هم از ظهر تا الان دوبار نماز شکر خونده منم تا چند ساعت پیش خوشحال بودم خیلی زیاد نزدیک سه ساعت گریه کردم از خوشحالی ولی بعدش یادم اومد این هدف من نبود هدفم پزشکی بود مامانم میگه برو فیزیو برا کنکور هم بخون ولی سال دیگه فک کنم شامل محرومیت میشم من این داستان محرومیت رو درست نفهمیدم