داماد عفریته مون
از موقع مجردیم عادت داشت همرو به جون هم بندازه حسادت میکرد یکی بالاتر از خودشو ببینه . بشدت بددهن و فحاش
همش پشت سرهمه حرف میزد بقیه میومدن رازاشونو ب اون میگفتن این احمقم ب ما میگفت رازای اونارو😑
همش ب مامانم میگفت خواهرشوهرتو فلانی پشتت این حرفو زدن ب جااان بچم قسم بیا رو در رو کن کی راست میگه کی غلط
از موقعی هم ک من شوهر کردم تخم کینه و نفرت کاشت و حسودی کرد ب شوهرم و از اول میخواست پز مال و اموالشو بده چند بار شوهرمو خونوادمو ب جون هم انداخت با موفقیت.
فقط بگید چ دعایی بخونم شرش کنده شه ارزوی مرگ نمیکنم بچه هاش نمیخوام یتیم شن فقط واس اینکه هدایت شه سرش ب سنگ بخوره انقد از دستش عذاب کشیدیم