کتاب خونه ما ۸ صبح تا ۶ عصر بود
نکته مثبت اینجا بود که دیگه شبیه خونه نبود هی بیای و بری و سرت به این گرم شه و این حرف بزنی و اینا بیشتر درس میخوندی و کسایی رو میدیدی انگیزا میگرفتی
ولی بديش این بود غذا میبردی سرد میشد اوایل زمستون توش یخ میزدی یه سری آدم درپیت هم اومدن کتابخونه رو گذاشتن رو سرشون و نظم اونجا بهم خورد و من دیگه نرفتم
بعضی ها هم با رعایت بهداشت انگار میونه خوبی نداشتن حموم نمی رفتن
همه جا هم پریز برق نبود