بچها برادر شوهرم دو هفته آیی میشه نامزد شده بعدش دختره رو از روبیکا توی ی گروهی پیدا کرده دختره ۱۸ سالشه خانواده شوهر منم مذهبی و نمازخون هستن ولی این برادر شوهر من هرجا کار میکرد از یدختر خوشش میومد معمولا توی کارخانه و شرکت ها کار میکرد دخترا هم بودن بعدش برادر شوهرم رفت نامزد شو آورد خونه گفت شب بریم خونه نامزدم شوهر من نرفت پدر شوهرم نرفت من و مادرشوهرم و برادرشوهرم ونامزشبعدش اسنپ زدیم و سوار شدیم اسنپیه پسره جوون لات بود بعدش نامزد برادر شوهرمو شناخت گفت عه تویی ما هنگ کردیم دختره گفت این قبلا صاحبخونه مون بود و من و شوهرم با یه اسنپ دیگه میایبم و این پسره بابامو میشناسه و اونوقت میفهمه من اومدم خونه شما ما رسم داریم که خونه مادرشوهر نیاییم تا عروسی پسره هی گفت بشین بشین برادر شوهرم گفت باشه به اسنپی نگو من نامزدتمبگو فامیلیم دختره خلاصه با کلی استرس سوار شد حرکت کردیم پسره همش ازتوی اینه نامزد باردارشوهرم و دید میزد من و مادرشوهرم عقب نشسته بودیم برادر شوهرم جلو نشسته بود ایندختره گفت من و نامزدم وسط راه پیاده میشیم من ی مغازه آیی کار دارم اینم با برادر شوهرم پیاده شدن من و مادر شوهرم با این پسره اسنپیه رفتیم طرف خونه نامزد برادر شوهرم پسره گفت خاله چیت میشه مادرشوهرم گفت تازه نامزد کردیم عروسمه پسره روی پاهاش میزد و میخندید میگفت خاله بدبختیتون میکنه خیلی دختر زرنگیه پسره تو بدبخت میکنه واقعا هم راست میگفت پسره برادرشوهرم براش حلقه نامزدی گرفت هفته ی بعدش مادرشوهرم از توی شلوار برادرشوهرم به انتشار طلا پیدا کرداورد به پدر شوهرم داد با اینکه وضع مالی برادر شوهرم خرابه این پولم نمیدونم چطوری درست کرده انگشتر خریده هرروز دختره زنگمبزنه بریم خرید الان من شککردم میگم بنظرتون پسره رل یا دوست پسر نامزد برادر شوهرم بوده که دختره آنقدر ترسید سوار نمیشود بخونه کرد وسط راه پیاده شد