من و مامانم قرار بود باهم بریم طلا بگیریم من منتظرش بودم و های بهش میگفتم طلا داره گرون میشه بیا بریم آخر سر هماهنگ کردیم که مثلا ساعت ۲ بریم
من آماده نشسته بودم یه ربع قبلش بهم زنگ زد که من نمیام گفتن طلا ارزون تر میشه فعلا صبر کنیم طلا اون روز ۱۰۵۰۰ بود
خیلی ناراحت شدم من رفتم خریدم ولی اون نیومد بعدشم همش پیگیر بودم که ببرم با پولاش براش طلا بخرم که پولاش هدر نشه
امروز فهمیدم با خالم رفته طلا آب شده خریده و طلا رو داده دست خالم که من نفهمم🥲🥲خیلی دلم شکست
تک بچه هستم و کلا برای سیسمونی ۲۰ م پول داد و گفت ندارم ندارم
الان رفته ۱۵ گرم طلا آب شده خریده
دلم خیلی گرفته واقعا
ایکاش من یه مادر اینجوری نشم