نه انرژی دارم خونه مرتب کنم غذا به موقع درست کنم
نه حوصله دارم وقتی بچه گریه میکنه جیغ میزنه لجبازی میکنه آرامشمو حفظ کنم
خیلی شوهرمو تحقیر میکنم و باعثش خانوادشه
من آدم فوق احساساتی ای بودم
شوهر من تاحالا بی دلیل منو نبوسیده و بغل نکرده هروقتم راجع احساساتم گفته مسخره کرده به نوعی
اکثرا خونه نیست یا سرکار یا با دوستاش
قبلا زیاد آشپزی میکردم ایراد در میاورد و نمیخورد الان خیلی وقته فقط غذاهای ساده میپزم اونم برای بچه بیشتر
از مردای محکم و قوی خوشم میاد ولی همیشه خانواده همسرم میزنن تو سرش و کوچیکش میکنن شوهرمم میگه حق دارن الان من شدم یکی مثل همونا
قبلا قربون صدقه میرفتم میگفت خر میکنی الان همه خواسته هامو با دعوا میگم
خیلی اخلاقم بد شده