خواب دیدم یه جناره رو اوردن مشخص نبود خونه ماس یا بیمارستان دارن بالاسرش گریه زاری میکنن کفن رو میدن کنار ببینن دخترشون رو میبینن من رفتم جلو انگشتر اینو دراوردم تعجب کردم چرا کفنش کردن ولی تو دستش حلقه مونده بعد یهو چشم باز کرد با چشمای سفید به من زل زد من فرار میکردم تو اتاق و هرجا میشد خودمو قایم میکردم
مرا دردیست اندر دلکه گر گویم زبان سوزدو گر پنهان کنم؛ترسم که مغز و استخوان سوزد