نه اوایل ازدواجم بخاطر زشتی شوهرم هر روز گریه میکردم چون کوچیکه ام بودم ۱۶سالکی شوهر کردم بعد تو تصورات یه شوهر هیکلی خوشگل جنتلمن بود بعد شوهرم نه هیکل داره نه قیافه ولی خب الان دیگه برام مهم نیست
دیگه اون موقعها اوج تنهایم بود دلم ی ادم شاد میخواست ک خسیس نباشه ب منم نگاه جنسی نداشته باشه شاید باور نکنی باهرکی دوست میشدم همون جلسه اول میگفت میای خونمون دیگه بهم این منتقل شده بود من لایق عشق و حتی اشنا شدنم نیستم فقط بدرد همون چیزا میخورم تااینکه شوهرم اومد و ازاین حالو هوا دراومدم