2777
2789
عنوان

امشب تو بغل دخترم زار زدم

| مشاهده متن کامل بحث + 1377 بازدید | 70 پست
چرا هستن. ولی حمایت خاصی نکردن. کل مسئولیت زتدگیم با خودمه.


عزیزم من چند تا تاپیک شما رو خوندم و کم و بیش متوجه زندگی تون شدم. 

لطفا اگر اون آقا مرد مناسبی به عنوان همسر هست، باهاش ازدواج کن.

خجالت و اینها رو تو رو خدا بریز دور، خیلی بخواد سختت باشه یکی دو ماهه... ولی ببین حضورش در کنارت چقدر می تونه دلگرم کننده باشه، هم برای الان و هم ان شاء الله آینده ات.

چرا موقعیت زندگی و آرامش خودت رو به خاطر کسانی از دست میدی که شاید ده درصد ذهنشون هم تو نباشی.. 



اگر دوس داشتی دقیق بگو چی نگرانت کرده که ازدواج نمی کنی؟ 

آخه گفته بودی طرفت هم آدم حسابیه. 

عزیزم من چند تا تاپیک شما رو خوندم و کم و بیش متوجه زندگی تون شدم. لطفا اگر اون آقا مرد مناسبی به عن ...

وقتی اومد تو زندگیم همش در مورد ازدواج اینا حرف میزد ولی من گفتم قصدشو ندارم.‌البته همیشه میگه اگه با هم ازدواج کنیم فلان میکنیم بهمان میکنیم. یا چند بار پرسیده منم ازت بچه میخوام میتونی بچه سوم بیاری؟. خلاصه بگم نمیذونم الان بگم میخوام باهات ازدواج کنم چی میگه. اخه یکسال همش گفتم قصدم ازدواج نیست. حالا این به کنار. اصلا خانواده ش راضی میشن با من ازدواج کنه؟خانواده خودمم مخالفن. اصلا میترسم مطرحم کنم. میترسم باهاش ازدواج کنم پشیمون بشم بچه هام آسیب ببینن. 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

وقتی اومد تو زندگیم همش در مورد ازدواج اینا حرف میزد ولی من گفتم قصدشو ندارم.‌البته همیشه میگه اگه ب ...



عزیزم شما مستقیم نگو میخوام باهات ازدواج کنم، چراغ سبز نشون بده خودش احتمالا پیگیر میشه.. 

یا اگر خودش اشاره ای می کنه شما هم همراهی کن، مثلا وقتی میگه منم بچه میخوام با شیطنت بگو به شرطی که شبیه من بشه..یا چه می دونم به شرطی که اسمشو خودم انتخاب کنم یا... 


گمانم حس مسولیت پذیری شما زیاده، شاید از اول بوده و الان به خاطر شرایطت بیشتر شده.. 

این مسیر رو اگر ان شاء الله شروع کنید، دیگه تنها نیستی.. با هم قراره این مسائل رو حل کنید و ازدواج کنید.


در مورد نگرانی برای بچه هات من چیزی ندارم بگم، چون ایشون رو نمی شناسم اصلا... فقط میگم اگر ان شاء الله ازدواج کردید، روابط رو شما مدیریت کن، خیلی می تونه موثر باشه مخصوصا اوایل ازدواج. 

شما هم حتما تجربه کردی، خیلی وقت ها تصمیم به کاری می گیریم.. بعد از فکر و خیال سختی کار آروم نداریم، ولی همین که وارد کار میشیم می بینیم هیچ چیز به اون سختی نبوده و کاش زودتر انجام داده بودم..

ان شاء الله هرچی خیره برای شما و گل دخترات و اون آقا پیش بیاد، من حس می کنم مورد شما هم این شکلیه که بعدا با خودتون میگید کاش زودتر اقدام کرده بودیم.. 

خانواده خودش به عهده خودش هستن. خانواده شما چرا مخالفن؟

نظر مادرم اینه چون دختر داری نباید ازدواج کنی.‌چون تو گذشته مم این آقا بوده و جداشده بودیم فکر میکنن نباید به کسی فرصت دوباره داد. یعنی اگه آدم خوبی بود همون موقع جذا نمیشدید. 

این آقا منو اون موقع خیلی اذیت کرد چون بهش خیانت کرده بودم. عاشقم بود و از رو عشق و بچگی نه میتونست ازم دل بکنه نه بهم اعتماد کنه. سر همین ها من از زندگیش رفتم ولی همیشه بهش فکر میکردم. میدونی اولین عشقم بود باهاش خاطره زیاد داشتم. انگار تو این دنیا فقط اون منو اینقدر میخواست. همسرم خیلی خوب و مهربون بود و هوامو داشت اما یکبار بهم مستقیم نگفت عاشقتم. مثلا من میگفتم دوست دارم اونم میگفت منم. اما این آقا همیشه منو غرق محبت میکنه و همینم باعث شد هیچ وقت فراموشش نکنم. خیلی میگه بابای بچه هاتم مراقبشون باش تا میان پیش خودم. چ میدونم میفرستمشون فلان کشور ادامه تحصیل بدن و از این حرفها. میگه برای منم بچه بیار. آینده شو با من میبینه.‌بهم گفت من یا هیچ وقت ازدواج نمیکنم یا با تو میکنم. یه عقد ناموفق داشته که خیلی روش تاثیر بد گذاشته. دختر مشکل داشته و بهش نگفته و فریبش داده. یعنی اصلا نمیتونسته رابطه برقرار کنه. یه استخون جلو واژنش بوده. بهش میگن عیب قرن. و طلاقش داده. تو همون دوران عقد. دیگه تصمیم گرفته ازدواج نکنه. بعدش که دوباره بهم برگشتیم گفت اگه با تو باشه ازدواج میکنم چون یه عمر عاشق تو بودم

شما هم حتما تجربه کردی، خیلی وقت ها تصمیم به کاری می گیریم.. بعد از فکر و خیال سختی کار آروم نداریم، ...

درسته. اگه خودم بخوام هیچ کس نمیتونه مخالفت کنه چون ۴۰سالمه و دیگه میتونم برای خودم تصمیم بگیرم. مشکل اینه خودم دودلم. میگم ازدواح کنم رابطه م با خانواده همسر مرحومم قطع میشه و بچه هام فامیل پدری نخواهند داشت. حالا اینم خوب نباشه بهشون برای بار دوم لطمه وارد میشه. چون مثل پدرشون بهش وابسته میشن. بچه کوچکمو چند بار دیده. اونقدر ذوق کرده و همش میگه مثل بچه خودم میبینمش. اونقدر دوسش دارم. هر روز میگه برام تعریف کن چیکارا کرده. بچه م مریض شده بود تا دم دکتر اومد مراقبمون باشه. 

موقعیت خوبی هم داره یعنی راحت میتونه با یه دختر خوب و‌مجرد ازدواج کنه. هم تحصیلی هم مالی هم خانوادگی.‌ظاهرشم قد بلند و سفید ولی لاغر.‌یعنی تنها ایرادش لاغریه. خیلی هم به فکر خانواده های کم درآمد و فقیر. خیلی وقتها کلی وسایل میخره میبره براشون.‌ولی هیچ وقت برای خونه من خرج نمیکنه. مثلا برام وسایل خوردنی اینا بگیره. یکمی استرس دارم چرا اصلا براش مهم نیست من و بچه ها چی میخوریم. الیته همیشه میگه مثلا نهار چی خوردید . کادو هم برای من و دختر بزرگم چند بار گرفته. میترسم خسیس باشه بعدا. 

نظر مادرم اینه چون دختر داری نباید ازدواج کنی.‌چون تو گذشته مم این آقا بوده و جداشده بودیم فکر میکنن ...

سلام عزیزم. 

مادرت خبر داره از ارتباطت؟ یا صرفا فکر می کنه خواستگاری کرده؟

گلی من می شناسم خانمی همسرشون فوت کرده بود، یکی از اقوام همسر سابق به خاطر بچه ها با مادرشون ازدواج کرد.. دو تا دختر داشتن که الان بعد از خیلی سال دو تا گل دختر کاملا موفق و گل سر سبد کل فامیل و حتی شهرشون شدن.

ایشون هم که ظاهرا دخترهای شما رو خیلی دوس داره، چه بسا کنارش بودن برای دخترات حتی بهتر هم باشه.. 

من میگم شما این آقا رو با نظر یه مشاور حرفه ای بسنج و اگر اوکی دادن ازدواج کن. 

خودت الان تحت فشار مسولیت ها تصمیم گیری برات سخت شده.. به این خواستگار عاشق پیشه ات جدی تر فکر کن. 



درسته. اگه خودم بخوام هیچ کس نمیتونه مخالفت کنه چون ۴۰سالمه و دیگه میتونم برای خودم تصمیم بگیرم. مشک ...


می فهمم چی میگی...ارتباط بچه ها با خانواده پدری، ارتباط شون با این آقا، ارتباط خودت با بچه ها و این آقا بعد ازدواج.. همه اش تغییر می کنه و مدیریت قوی میخواد. 

شما باید از قبل براش برنامه داشته باشی و مدیریت کنی.. اگر از اول کمی سختی بکشی اما ارتباط ها رو اونطور که مناسب تر هست تنظیم کنی ادامه راه برات آسون میشه. 

من سالهاست معلم هستم، چند هفته اول سال کارم سخته تا بچه ها رو با شرایط دلخواهم بار بیارم، بعدش دیگه انرژی زیادی نمی خواد ادامه دادن با همون شرایط.. 



در مورد حمایت مالی شاید فکر می کنه نیاز نداری... یا ممکنه نپذیری، یا هر دلیل دیگه ای.

شاید شما تصویر یک زن مستقل مسولیت پذیر رو بهش نشون دادی که به کسی نیاز نداره و اصلا فکر نمی کنه نیاز به حمایت داشته باشی.. 

کادو در چه حد گرفته؟ وسیله مورد نیازت رو گرفته یا همینطوری دلی؟ 

خب کادو می تونه نشونه باشه که خسیس نیست. 

سلام عزیزم. مادرت خبر داره از ارتباطت؟ یا صرفا فکر می کنه خواستگاری کرده؟گلی من می شناسم خانمی همسرش ...

نه خبر نداره. جز من و خودش کسی نمیدونه باهمیم. همش میگه بچه هام چیکار میکنن. مواظبشون باش. فلان کن و ... حتی چند روز پیش حس کردم بهش سرد شدم گفتم بیا تموم کنیم. گفت وای چی میگی. من تو رو تا آخر عمرم میخوام. دوست دارم و چرت نگو

می فهمم چی میگی...ارتباط بچه ها با خانواده پدری، ارتباط شون با این آقا، ارتباط خودت با بچه ها و این ...

کادو دلی گرفته. تا حالا در حد ۲۵ تومن. اصلا خوراکی و وسایل منزل نگرفته. هم برای من هم برای دخترم. یه بارم یکم پول داد بهم. مسافرت بودم الیته زیاد نبود. گفتم پس میدم گفت پول من برای شماست ناراحت میشم حرفشو بزنی. ببین خیلی خرج میکنه برای خانواده هایی که فقیرن.به من اصلا تعارف نمیزنه بگه چیزی لازم نداری. خب منم دوست دارم حمایت مالی بشم. اصلا نمیگیرم فقط تعارف بزنه. چند بارم به شوخیم گفتم دستم تنگه خودشو زده به اون راه. بعدش رفته کادو گرفته. 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز