سال اول عقد ی سری شوهرم نبود کلا بیرون شهر کار میکرد مادرش دعوت کرد برم شام
بعد تیشرت شوهرمو پوشیده بود من اصلا ن ناراحت شدم ن واکنشی نشون دادم خدایی برام مهم نبود فقط تعجب کردم ک خودش کلی لباس داره چرا باید مال پسرشو میپوشید بعد خودش سریع برگشت گفت تو اتاق علی بودم یهو دست انداختم تیشرتشو پوشیدم بعدم خندید
از اینکارا زیاد میکرد مثلا خودشو برای پسرش لوس میکرد الکی غش و ضعف میرفت
همخ کاراش و با همین علی پیش میبرد هر چی واسه خونش واسه خودش میخاست بخره کوچیک بزرگ گرون ارزون همرو برنامشو با علی میریخت اصلا شوهر نداشت انگار
ی سریم من تو پذیرایی بودم مادرشوهرم رفته بود اتاقش لباس عوض میکرد بعد دیدم با سوتین البته شلوارک تنش بود اومد جلوی من ی عکسی تو گوشیش بود میخاست نشون بده
رفتاراش از نظر من نرمال نبود یا شما هم همین حسو دارین؟
یا مثلا میرفت تو اتاقش انتظار داشت برم دنبالش تو اتاق صداش بزنم ولی من نمیرفتم بدون اجازه میگفت چرا نمیومدی دنبالم بگردی!!!!
شوهرمم یکی از خاهراش ۸ سالش بود شبا با هم رو زمین میخوابیدن شوهرمم جلوش لباس عوض میکرد بارها فقط با ی شرت شرتا ن شرتک بدون تیشرت و هیچی جلو خاهراش میگشت من بهش تذکر میدادم
من زیادی عقب موندم یا واقعا این رفتارا عیجب بودن؟
ی سریم شوهرم دوست مطلقه داشت زنشو طلاق داده بود یا هم رفته بودن سفر ی روژه اونم وقتی با من قهر بود بعد تو گوشی شوهرم پر عکس دختر با شرتک و تاپ اینا بود یعنی از دخترا ک تو اون مکان تفریحی بودن عکس گرفته بود