آخ آخ ی لحظه حس کردم خودم تاپیک زدم با این تفاوت ک من مادرشوهرم بجز شوهرم مسر دیگ ای نداره و ی خواهر شوهر دارم الان ده روزه مادرشوهرم خونه ی منه یبار زنگ نزده بگه چیکار میکنی با زحمتاش یا اصلا بیاد بشینه کمکش ب درک
پدرشوهر و خود شوهرم خیلی هوامو دادن ولی مادرشوهر هی غر غر میکنه
پریودم دلم کمرم درد میکنه
چندروزه نتونستم برم خونوادمو ببینم
وضعیت روحیم داغونه دعا کنید زود خوب بشن
واقعا ندارم رنگم شده زرد زرد..... ساعت یک ودو شب میخوابم شیش صبح بیدارم ظهرم می‌خوام یک ساعتی بخوابم اونم با سرو صدا همشون میان خواهر شوهرا و بچه هاشون نمیشه خونه رو نیم ساعت ول کنی تنها کسی که درک میکنه جاریمه بنده خدا دیشب امده کلی ظرف شسته
مادر شوهر من خونه مارو ترجیح میده .. برای رضای خدا ولی کاش خدا بهم صبر تحمل و طاقت بده که بگذره باورت نمیشه پریودم هستم مداوم باید چایی میوه رنگم شده زرد زرد دیروز رفتم پلاسکویی یک سری چی بخرم نداشتم مرده دلش سوخت نزدیک بود از پشت بیافتم
ببخشید ولی داره خودش رو لوس میکنه
الان میگه برم خونه خودم بچه نوه و...میان آوار میشن رو سرم
و نمیتونم جون بگیرم
یه هفته بیشتر تحمل نکن خودت رو بزن مریضی تا بره
بخدا که اگه قدر بدونن
الان تازه طلب کار هم هست اگه آخرشم نگفت مگه چکار کردی
آنقدر به مادرشوهرم خدمت کردم آخر سر گفت میخواستی نکنی
از من میشنوی نکن نکن نکن
می‌دونم.... همین الان کوچک ترین کم وکسر میگه باید مداوم مهمون داری کنم خواهر شوهرام میخوابن تا ظهر ظهر میان الان انقدر دلم خواب میخواد..... ولی باید بلند شم ناهار درست کنم خونه تمیز کنم سرویس بشورم راه‌پله جارو کنم
