قراره بین شوهرم و خانوادم یکی رو انتخاب کنم

هستین بگم؟

شکر یکی هست دردمو بگم

بچه ها من ۱۰ مهر زایمان کردم

قبل اون هم سه رپز تقریبا بیمارستان بستری شدم

اون بیمارستانی که بودم با اینکه درد زایمان داشتم ولی بخاطر ۳۷ هفته بودن بچه و باز نشدن کامل دهانه رحمم هیچ کاری نکرد که زایمان کنم 

بعد گفت که دهانه رحمت سفته باید بری سزارین بیمارستانمو عوض  کردم و یه بیمارستان دیگه رفتم و طبیعی زایمان هم کردم بعد فهمیدیم بیمارستان اولیه منو از سرش وا میکرده بچمم رسیدس نارس نیست

اینا رو گفتم که بدونید یه هفته من تو بیمارستان بپدم سر جمع خانوادم ۲ روز اول بهم سر زدن

اون شبی که من زایمان میکردم فقط خواهر شوهرم پیشم بود شوهرم بهش زنگ میزد که ببینه چطورم وقتی صدامو شنید ک درد دارم میترسید نتونم طبیعی زایمان کنمو بمیرم

فردای روز زایمانم خودم به خانوادم گفتم که زایمان کردم اصلا جویای احوالم نبودن

میدونم چی میگی ولی بقیه داره

خانواده من ندارن اینو میدونم اگر پول داشتن سنگ تمنم میذاشتن برام ولی سیسمونی بچمو با اینکه شوهرم میگه به بابام نصف پول کمد و تخت رو من بدم پدرم قبول نمیکنه و میگه خودم دارم 

سرتو درد ندارم جیب خالی پز عالی یدونه تخت تمام قسط برام فقط خریدن با چند تا چیز میز دیگه

شوهرم فکر میکرد کمد داره بچمون دیشب وقتی فهمید نداره اعصابش بهم ریخت منم گریه کردم اونم باهام گریه کرد 

امشب اسم بچمونو تو گوشش گفتن مامانم اینجا بود مامانمو داشت میبرد خونمون که فهمیدم از فکر و خیال حال من آب.ج.و خورده تو راه رفتنی با مامانم دعوا میکنه ...

بعد بابامو از جلوی درمون برمیداره و میبره جفتشونو وسط ناکجا آباد

داد و بیداد که چرا اسکای زنمو در میارید دختر شماست ولی زن منه اون همه دوستون داره ولی شماها دوسش ندارید و یدونه کمد نتوانستید تو ۹ ماه جور کنیدو...

یهو دیدم گوشیم زنگ خورد با مامانم حرف زدم گفت جریان اینه 

یهو ماشین شوهرم جلوی در وایساد وسط مهمونی صدام زد تورو قرآن بیا جلوی در

رفتم با گریه میگه منو میخوای یا خانوادتو؟!

دیدم حالش عادی نیست گفتم معلومه تو ولی باز گریه کرد باز دلش پر بود 

خیلی دلم براش میسوزه ولی اگر واقعا بخواد خانوادمو کنار بزارم چی؟