یه اتفاقی افتاد برای بردم خوشحالی کردم پیش شوهرم
یاد یه زمانی افتادم دربی بود پرسپولیس گل زد من خوشحالی کردم یهو دست زدم و هورا گفتم
مامانم گفت وا چه مسخره خوشحالی میکنی یهویی وفلان🥲من یعد اون برای هیچ فوتبال یه هرچیزی خوشحالی نکردم
چون هربار یادش میوفتادم اما خداروشکر کنار همسرم خیلی اعتکاد به نفسم بالاتر رفته
نمیگم مامانم بده ها قربونش هم میشم ولی خب حواستون باشه مخصوصا مقابل نوجوان ها که خیلییی شکننده ترن