بخدا نمیدونسم ترم دو دانشگاه بودم بعد اون محلی که اینا وایمیستن یه جای مشخصیه من مشهدم کنار کتابخونه هفت تیر واستاده بودم یه ایستگاه اتوبوس داره اونجا بعد اینا نشسته بودن من فکر کردم ایناهم منتظرن گفتم این اتوبوس فلان جا ایستگاه داره چهار سال پیش بود بعد بهم گفت نمیدونم
یه روز یکی از همینا به بهانه جوراب فروختن سر راه شوهرمو گرفته بود.شوهرم قیمت پرسیده بود زنه گرون گفته بود بعدشوهرم گفته بود گرونه.زنه گفته بود بچه کوچک دارم پول شیرخشک ندارم.شوهرم گفته بود به من چه مگه من باید پول شیرخشک بچه تورو بدم.بعد دوستش بهش زنه رو میشناخته گفته بود این پولی کار میکنه منظورش چیز دیگه بوده.شوهر منم کلا از همه چی پرته😂