با شوهرم دعوام شد خواهرشوهرامو تیکه تیکه کردم

بنظرم برو رحمت رو بکن بنداز دور از این بابا برای بچه در نمیشه

اره تقصیر اونا که هست ولی ادم وقتی دستش زیر ساتور. شوهرش پشتش نیست باید ساکت باشه از راه‌های دیگه وارد شه همیشه دل خنک شدن فایده نداره که 

استارتر خیلی بد جواب دادی 

یعنی چی میزنم خون بالا بیاری😐😐

آنقدر جنگجو نباش 

بجای جیغ جیغ مینشستی با شوهرت منطقی توضیح میدادی 

حتی دکتر میرفتی تا توضیح بده نیاز داری جسمی و روحی مدتی بگذره تا ریکاوری بشی 

جنگیدن با آدما فقط روحت داغون می‌کنه 

الان فکر می‌کنی جواب خواهر شوهرت دادی 

اما ببین چقدر خودت حرص خوردی 

چقدر نشخوار فکری میاد سراغت 

فکر کردی شوهرش میفهمه افسردگی چیه؟ 

اگه بگه افسرده ام میگه هری برو خونه بابت زن دیوانه به درد من نمیخوره مردی که سر سه ماه اینجور بچه بچه کنه و چسب ننه اش باشه این حرفا رو نباید بهش زد

همونا پرش کردن و اینم فکر میکنه حرف اونا آیه قرآنه باید انجام بده میخوادت ولی زیادی گوش گیره 

 با زدن اون چیزی  حل نمیشه 

شما اول باید روحت درمان کنی

بسیار آشفته و بهم ریخته است 

تا کی میخوای به همه بپری به شوهرت به خانوادش و ....

عزیزم میدونم چه حسی داری 

واقعا میفهممت 

منم بالاخونه مادرشوهرم زندگی میکنم خواهرشوهر بغل خونمون خونه داره جاریمم همینطور

از ته دل درکت میکنم

فقط میتونم بگم اگه بچه دار نمیشدم هزار بار طلاق میگرفتم بخاطر ارامش

حسادتشون کل زندگیموبهم ریخت منوشوهرم فقط پنج شش ماه اول زندگیمون خوب بودیم الان که ۱۱سال میگزره فقط جنگودعواست موهای سفیدمن اشکام ی دل پراز کینه ی پیشونی باکلی چروک

مگر آدم هرکاری ناخودآگاه به ذهنش رسید باید بره انجام بده؟

مام عروس بودیم. روز بوده دیدم داداشم اینقدر ناراحته، فکرش مشغوله، حتی برای مشورت با منم حرف زده، منم عاشششق برادرامم. آره منم ناخودآگاه شاید دلم خواسته به زنش یه چیزی بگم. ولی آدم عقل داره هرکاری به ذهنش رسید در لحظه که نباید انجام بده. خودشون با هم کنار اومدن مساله شونو حل کردن تموم شده رفته. دخالت میکردم که آتیش میفتاد تو زندگی برادر خودم.

کنار هم زندگی کردن همینه 

فقط راهش اینه شوهرت ب حرف اونا نباشه براش مهم نباشه همین 

اینم بدون بچه دارم بشی برات سخت تر میشه 

تو همه کارات دخالت میکنن 

تنها راهش اینه فقط شوهرت ب حرفشون نباشه

شوهر من که بعد اینننننن همه سال پشیمونه چندین بارم بهم گفت ولی من قصدم فقط طلاقه

امیدوارم خدا ب دلت صبروارامش بده🫂🦋

عزیزم به نظرم در این شرایط باید بری از اون خونه. سلامتی بچه رو بهانه کن اینقدر روی بچه حساسه. بگو پله ها باعث شد سقط بشه. بگو پس فردا بچه نوپای ما از این پله ها بخواد بره خونه مادربزرگ و عمه و عمو بیفته چه خاکی تو سرمون کنیم. اصلا بگو پله بالا پایین میشم چه میدونم مثلا رحمم میاد پایین زود حامله نمیشم:///// نمیدونم یه چیزایی بساز بگو بهش.

یه مدت بدون هییییییچ جبهه گرفتنی جلوی خانواده ش فقط از راه همین بچه که حساسه تلاش کن خونه رو جدا کنی.

با این خانواده و این همسر شما ازشون جدا نشی بچه هم بیاری اول مصیبت هات میشه.