عمل قلب پدرش همش ماااا عمل قلب مادرش..سکتع مغزی باباش ..مشکل ریه مامانش ک چندین سال درگیرشیم..دوتا برادرشوهر دارم اونا هم درگیرشونن ولی ن اندازه ما..کلیه باباش کبد مامانش ک همه ی اینا پروسه ایه طووولانییی برا خودشون بودن..توروحدا نگید برکت از این حرفا یعنی روز ب روز بیشتر ضربه میخوریم ما برکنی ندیدیم ازشون ب ولا از اول زندگی هزاری ندادن بهمون طلا دست دوم خریدم عروسی نگرفتیم نداشتیم..بابا ب من چ مگه اونا منو بزرگ کردن منم خسته شدم ..قشنگ میرینن تو زندگی و حال دختر مردم..چشم دیدنشونو ندارم وقتی میان برا دکتر دیگه خفه ن
شاید باورت نشه من بخاطر خونوادش گاهی ب طلاق فک میکنم
درک میکنم مال ما چکاب داشت هر ماه میومد دو ساعت میرفت دکتر ولی یه هفته میموند مام سر بابام غر میزدیم مامانمم عصبانی و عصبی یه هفته بعدشم دعوا داشتیم دو هفته اروم بودیم دوباره سر ماه روز وروزی از نو...و این تا موقعی که زمینگیر شد ادامه داشت
اهان تازه می خواد بیاد نوبت بگیره؟؟ اگر ادم ازشون محبت دیده باشه فشار نداره ها.الان من تصور کردم مادرشوهر عفریته ام اگر یه زمانی نگهداری خواست.یک لحظه هم نمی تونم تحملش کنم.بره پیش همون پسرش که همه چیزشو بهش بخشید
باز مال تو تمیزه این کثیف هم بود البته خونه ما یه حموم نمی رفت بو عرق آدم و خفه می کنه دندون مصنوعی ...
وااای مال من ک افتضاست..همش بو میده مثلا میبینی ی جا اشعال ریخته میره وسط اشغالا میشینه..پتو تشکش بو میدن وقتی میره یکی دوبار وقتی ک رفت شستمشون گذاشتم رو بند شوهرم دعوا و داد وبیداد چرا وقتی مامان من میاد و میره پتو تشکشو میشوری ..دیگه جرات اینکارو ندارم فقط میذارم ی گوشه کمد دیواری مخصوص خودش ازشون استفاده نمبکنم