الان خیلی توی شرایط بدی هستیم
جوری که نه پول داریم خونه رهن کنیم و نه جهیزیه بگیره
مادرش یه سری پیشنهاد داد که یه واحد دارن رهن میدن و با پولش ما یه جای دیگه خونه بگیریم و جهاز بگیریم
و هی میگه اون خونه مال پسرمه
خلاصه ماهم روش حساب کرده بودیم تا اینکه تصمیم گرف اونجا رو یه کاری واسه خودش راه بندازه
چن روز پیش این حرفو زد که اون واحد ماله پسرمه
منم گفتم قزار بوده از رهنش بهمون کمک کنی
چیشد نظرت عوض شد
گفت شرایط عوض شده
گفتم پس چرا هی میگی اونجا مال پسرمه گفت وقتی که مردیم و تقسیم کردید میشه مال پسرم
شوهرمم فهمید که به مامانش گله کردم باهام دعوای وحشتناکی کرد و گفت تو منتظری بمیرن تا پول بهت برسه
الان از شوهرم سرد شدم هیچ حسی بهش ندارم
چون اونجوری پشتمو خالی کرد و طرف مامانشو گرفت
خیلی برام سنگینه هضمش