امروز روز اول دانشگاهم بود📚👩🎓👩🏫
اول صبح کله سحر که با بدرقه پدر و مادرم و رد شدن از زیر قرآن گذشت😍🥹
مامانم با خنده میگفتت اخ جون تا غروب از دستت راحتم🤣در حالی که کل دیشب تا صبح از شوق و استرس خوابش نبرده بود🥹🫂🫂
بعدشم وقتم تو مترو و شلوغیش و ادمای پر مشغله گذشت...🌱
و وقتی رسیدم دانشگاه کلا ۳ ساعت کلاس داشتم و بقیه استادا نیومدن و حدود ۶ ساعت بیکار بودم متاسفانه و تو محوطه گشتم و کامل با محیط دانشگاه اشنا شدم😍
اینم قسمت کتابفروشی دانشگاهمون بود که من یکمی اونجا وقت گذروندم و کلی با این کتابا کیف کردم😍😍😍
واینم لوازم تحریرا
انگار همین دیروز بود که با لباسای صورتی و مقنعه ای که با گل ربانی تزئین شده بود پا شدم رفتم کلاس اول
امروزم من همون دخترم که قوی تر شده 💪، عاقل تر شده، قلق زندگی بیشتر دستش اومده و یه مقدار زیادی هم قد و قواره اش رشد کرده😅😅🤭🤭