در پاییز پدرهای بیشتری میمیرند
پدرهای بیشتری با خاک عجین میشوند
در آغوش خاک جای میگیرند
و هیچکس نمیداند چرا پادشاه فصل ها پاییز
پدران را یکی پس از دیگری میکشد
تا سال دل مارا با ریختن هر برگ و عریانی هر درخت بیشتر بسوزاند و گریان کند.
در پاییز زیبایی و زردی هست اما غم و اندوه و رنج بیش از فصول دیگر ملموس است
پدر گفته که خیلی دوست داشت عطر یاس را ، گوشه اتاق نشسته . که مرا نگاه میکند ،
دست میبرم که گونه اش را با دستان نازک دخترانه ام لمس کنم ، اما ناگهان میبینم نیست و توهمی بیش نبوده
ای کاش زندگی سراسر توهم بود، ولی پدر بود.
پدرها در پاییز بیشتر میمیرند