۳ سالی میشه پامو از شهرمون بیرون نذاشتم بارداری و زایمانو ….. شهریور بخاطر خرید خواستیم بریم تهران مادرشم پاشد باهامون امد صب رفتیم شب برگشتیم الانم قراره شده با دوستاش بریم مسافرت اولش قرار بود هفته پیش پنجشنبه بریم بعدش گفتن شنبه بریم یعنی پریروز بعدش شوهرم گفت مادرم میگه پدرتو چهارشنبه بیا ببر دکتر بعد دکتر میریم امروز من بدو بدو همه کارامو کردم غیر خودمون ۳ تا خانواده دیگه رو عنتر منتر خودمون کردیم. الان زنگ زده پدرم یکشنبه اندوسکوپی داره بمونه دوشنبه بریم. پیش گوشی چیزی نگفتم تصمیم گرفتم امد خونه ی دعوای حسابی راه بندازم همین پدر و مادرش ما اساس کشی داشتیم باهاشون تو ی ساختمون بودیم دقیقا روز اساس کشی ما که قرار بود باربری بیاد شب قبلش گفتن ما میخوایم بریم مسافرت همین امشب برید ما درو قفل کنیم بریم بخدا واینسادن حداقل کل وسیله هامو حابجا کنیم بعد صب علل طلوع مادرشوهرم درو قفل کرده بود رفته بودن یخچالو ما مجبور شدیم قفل ساز بیاریم درو باز کنه برداریم
من مه الوده تر از گردنه حیرانم ...بغض باران شده ی چشم تر گیلانم🌱 کاربری هفتم از سال ۹۷ با افرادی که فاقد شعورن وارد بحث نمیشم😌 عاشق اشپزی تو تاپیکای اشپزی تگم کنید
مردم تو خاکسپاریت اگر بارون بیاد شرکت نمیکنن؛ پس اون جوری زندگی کن که حالتو خوب میکنه. بی خیال حرف و نگاه مردم 🌹🌹🌹🌹🌹دانی که چرا دار مکافات شدیم؟ناکرده گنه، چنین مجازات شدیم؟کُشتیم خرد، دار زدیم دانش را دربند و اسیر صد خرافات شدیم!