مثلا من خودم تک دخترم و ب شدت ناز نازی بزرگ شده بودم و توخونه حرف من بود ولی وقتی عقد کردم ی مادرشوهره بسیار حساس و کنترل گر و ب شدت باسیاست نصیبم شد
اوایل خیلی گیج میزدم الان تاحدود زیادی بعد۳ سال دستم اومده ک چطور باید باسیاست جلو ببرم کارمو
پیش شوهرم همیشه باید مظلوم باشم و خودمو دلسوز مادرش نشون بدم
باهاش لج کنم بدتر میکنه و تااشکمو درنیاره ول نمیکنه
از رفیق بازی منم خوشش نمیاد
هرچقد خودمو مستقل نشون بذم کمترشوهرم پیگیر کارام میشه دیگ منو نمیبره دکتر یا جایی ماشینو میده میگ خودت برو ولی خونوادشو میبره بااین ک همشون ماشین سوارمیشن خانوماشون
اخرحرفمم اینه فقط باید ب خودم برسم و دلم نسوزه پول پس انداز کنم برای شوهرم
پولم همیشه ی خورده بزارم کنار برای روز مبادا نیازم میشه