قبلا رابطشون مثل کارد و پنیر بود، ما و مامانم سمنان زندگی میکنیم، آبجیم اینا طرفای لرستان هستن،وقتی میومد خونه مامان اینا جلو شوهرم با مانتو، مقنعه و چادر رنگی بود، اصلا شوهرمو آدم حساب نمیکرد،اصلا بعضی وقتا تا ما اونجا بودیم نمیومد در حد سلام جلو شوهرم، از2سال قبل میاد جلو شوهرم سلام میکنه احوالپرسی خودش و مامان باباش، از پارسال با تی شرت بعضی دقتها با آستینک و شلوار میومد حلوش،شال نازک که نصف زلفاشم بیرونه،شوهرم رفتارش با آبحیم دیگه خصمانه نیست،امسالم دیدم با هم غیر سلام علیک صحبت هم میکنن،حتی از حمام اومده بود لباس زیرش هر دو را شسته بود پهن کرد رو طناب قبلا اگه یه بلوز هم نیشست روش چادر یا شال میکشید روش،بهش تذکر دادم گفت همه مردا بیا برادرمن،یا برادر زاده، شوهرت هم از برادر برام عزیزتر،هاج واج موندم،چه اتفاقی افتاده قبلا،هر بار بچه ها را میدید به باباشون توهین میکرد الان میگه باباتون مهربونه،دلسوز فامیله،اصلا درک نمیکنم تو ذهنش چی نیگذره،نظر شما چیه؟
من خیلی منفی نگرم منوببخش
خواهرت چندسالشه
چه عجیب
شوهرت چیزی نگفته؟
خدا به خیر بگذرونه
خواهرتون شوهرداره؟
من‌سکوت
من‌بهترچیزی نگم
خطر🤣 شاید دیگ تصمیم گرفته رفتارای قبلیشو بزاره کنار
هیچی بینشون نیست ابجیت با کلاس شده
فقط میتونم بگم خدایا شکرت ک خواهر ندارم
مطمئنی جور دیگه ای با هم در ارتباط نیستن مثلا تلفنی ؟
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
47 ثانیه پیش
47 ثانیه پیش
49 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
