ماشین شوهرم یک ماه پیش چپ کرد و خیلی خرج داشت. خواهرم ۵۰ میلیون همینطور کمک کرد بهمون برادر شوهرم هم ۱۱۰ میلیون قرض داد بهمون. الان مامانم زنگ زد گفت ده میلیون میخوام بزنم براتون گفتم نه و این چیزا گفت نه، تو گفتی پدرشوهرت میخواد گوسفند بکشه منم اینو میزنم، گفتم اصلا یک درصد هم پدرشوهرم فکر نکنم اینکار بکنه، گفت نه من کار به اون ندارم میخوام این پول رو بزنم بعد گفتم خوب بعد پول بیمه را گرفتیم پس میدیم گفت نه و این چیزا اما ما میخوایم پس بدیم اگر بگیریم هم، مامانم گفت من به بابات و خواهر هات هیچی نگفتم که این پول را دادم به شما، منم گفتم من اصلا به اونا کار ندارم واقعا میگم راضی نیستم تو بخوای این پول به ما بدی، دیروز مامانم به شوهرم زنگ زد ما مطب دکتر بودیم شوهرم گوشیش نو ماشین بود، جواب نداد، بعد برگشتیم شوهرم بهم گفت زنگ زدم دو بار به مادرت اما جواب نداد، حالا امروز به مامانم گفتم شوهرم هم بهت زنگ زد تو جواب ندادی دو بار، حالا گیر داده نه اصلا شوهرت زنگ نزن رو گوشیم شمارش نیست. اما من میدونم شوهرم زده. حالا مامانم گفت دیگه به شوهرت زنگ نمیزنم خودت بهش بگو شماره حساب بده که پول بزنم، یعنی یه جور انگار از رو اجبار و زور داره اینکار میکنه، خیلی خلقم تنگ هست، والا دلم نمیخواد بگیریم ازش اما خوب نگیریم هم ناراحت میشه. نمیدونم چیکار کنم. بنظرتون من حساس هستم یا حق با من هست؟