عزیزم منم تو غربت با نوزاد ولم میمرد میرفت تا دوازده و یک
بعد الان بعد این همه سال ازش میپرسم چرا یذره وجدان نداشتی منو تو غربت تنها ول میکردی میرفتی
میگه من اون موقع چیزی از زن و بچه و اینا حالیم نمیشد
هیچ وقت فکر نکردم حق و حقوقی دارن
باور کن ولمون میکرد میرفت با رفیقاش بیرون
اما الان بهتر شده ها ولی من اون روزا همش تو ذهنم میاد و کمبودشو حس میکنم