من توی مجردیم یه پسر بود هی مزاحم میشد بابامو پیدا کرد با بابام دوست شد اینا بعد یه بار به بابام شیرینی آورد...
این هی ب من پیام میداد من بلاک میکردم از اون قضیه یک ساله میگذره خلاصه من ازدواج هم کردم بازم دست بردار نیست به نامزدم زنگ میزد هی میگفت زنت با من حرف میزنه بعد نامزدم بهم گفت میای بریم یه شیرموز بخوریم یهویی گفت منم تعجب کردم بعد چیزی نگفتم حالا رفتیم بعد این منو برده پیش اون پسره اونا هم ۳ نفر بودن منم فهمیدم قضیه چیه هی گفتم اسکرین هارو نشون بده مگه نمیگی زنت با من حرف میزنه این یهو اومد رو من وایساد حرف بدی زد منم دستمو یواشکی آوردم بالا با سکوت بهش نگاه میکردم اینم حرف میزد چند بار مشت زدم تو دهنش و بینیش خون زده شد دوستاشم اومدن اوناروهم زدم گفتنش خوب نیس😂
بعد نامزدم تعجب کرده بود ک من چجوری این کارو کردم منم بعد از زدن سوار موتور نامزدم شدم فرار کردم ک کلانتری نگیرتم نامزدم هم موند اونجا😂🤦🏼♀️