بچه ها من و خواهرزاده زن داداشم همکار شدیم. من متولد 76 و اون 82 هست. یه پسر پرستار همسن من هست که ادعا میکرد دوست دخترزیاد داره و دنبال دختر به روزه و کسی هم سطحش نیست و موهاشو فر میکرد عین هنریا و حتی تو دوران دانشگاه این آدم بیشتر سمت دخترا بود تا پسرا. همش دوست دختر داشت. بعد این خواهرزاده کلا اهل مد و به روز بودنو غیره نیست. عادیه تیپ ساده ولی درست مثل زن داداشم بلده شوهرو از همون اول تومشتش بگیره. این دختره هنوز چندماه اومده پسره باش دوست شد یعنی از حرکات دختره مشخصه دوستن.بعد این پسره تعارف میکنه بشینم یا عادی مثلا سلام میکنم اون میگه خوبی سلامتی فلان.این دختره کارد میزنی خونش درنمیاد. فک کن سلام میکنم بزور روشو جمع میکنه که مثلا لبخند زورکی بزنه.من اصلا به عقلش میخندم فک میکنه من حسودیشو میکنم وقتی دیدم اینجوره دیگه تبریک عقدشونم بش نگفتم یه روز گفتم زشته بش گفتم ببخشیذ منم درگیر خودم بودم مبارک باشع گفت روزی خودت. ولی با بقیه جیغ و داد و وااای عقدم یهو شد و فلان، حس میکنم خیلی بچست یا حس میکنم فک میکنه مثلا ما آرزوی عقد با شوهرشو داشتیم من حس میکنم شوهرش لابد گفته من پا دادم بهش وگرنه طبیعی نیس