بعد مدت ها خدا پسریو سر راهم قرار داد ...که از لحاظ قیافه بیست...هیکل همچنین...اخلاقی دقیقا همونطور ک ملاکم بود...شغل خوب و اینا هم داشت...
فک کنید خودش شروع کرد غیر مستقیم توجه نشون دادن بهم...تا جایی که فک کردم علاقه مند شده اینقدر که حرکاتش واضح بود...
اونم نامردی نمیکرد به بهونه عیادتی ختمی چیزی هی میومد خونه پدربزرگم که همساین و هی توجه ریز و درشت....اما یه چیزی این وسط درست نبود...من میدوستم اخلاقیات این پسرو..ادم پررویی بود..اهل خجالت ابدا...همش میگفتم این اگه راست میگ با حرکاتش که اینقدر متوجهمه...چرا اینستامو فالو نمیکنه...
تا اینک فهمیدم ۵ ساااله با دختری تو رابطس....۵ سااال!
میگن حتی جدیه رابطشون و عید خواسته بره خواستگاری دختره که عمش فوت میکنه
کاش منم بعد عید باهاش برخورد نمیکردم هیچوقتتت....
خدا انگار فقط خواست بگ دیدیش؟ خوب نگاش کن و حرص بخور چون هیچوقت تو زندگیت نمیاد:)
در عجبم از رفتار اونم....وقتی پارتنر داره چرا عین سینگلا نخ باید میفرستاد پسره فلان فلان شده ....اومدیمو من کنجکاوی نکردمو دلبسته شدم....خدا رو خوش. میاد اخه