من زیاد در این زمینه شناختی ندارم
ولی یکبار مادربزرگم داستان جالبی رو برام تعریف کرد
روایت گر اصلی این داستان اقای قرائتی هستن
دختر رفتگری که اطرافیان خیلی اونو بخاطر وضعیت مالی خانوادش و اینکه خواستگاری براش نمیاد مسخره میکردن
روزی دختر قلبش میشکنه و نامه ای برای امام رضا علیه سلام مینویسه و از حرف دلش میگه و نامه رو به حرم امام رضا میفرسته
نمیدونم چطوری میشه که نامه به دست اقا پسری میرسه که اتفاقا در شرف ازدواج بوده و دنبال همسر مناسبی میگشته، ایشون فردی خوش چهره و از لحاظ مالی هم در وضعیت خوبی بودن. پیگیر فرستنده نامه میشن و به خواستگاری دختر میان. این دو باهم ازدواج میکنن و در خوشبختی زندگی میکنند.
مدتی میگذره و دختر از همسرش میپرسه که چی شد که به خواستگاری من اومدی؟ و همسرش از رسیدن نامه او که برای امام رضا نوشته بود به دستش میگه و بیان میکنه همون لحظه عاشق دختر میشه.
این فقط یک داستان نبود و واقعا اتفاق افتاده
من در شهر مشهد زندگی میکنم و واقعا خیلی خوشحالم خدا به ما ایرانی ها این افتخار رو داده که حرم اقا رو کنارمون داشته باشیم