بچه ها من شوهرم موقتا یه شهر دیگه زندگی میکنه و از چند روز پیش اومده بود بهم سر بزنه، بعد شوهرم یه همکار خانم داره من ازش خیلی بدم میاد و کلا شخصیت جالبی نداره بعد برای این خانم یه مشکل بزرگ میش اومده(یه اشتباهی کرده منجر به فوت یه ادم شده) تو این ۴ ۵ روزی که شوهرم پیشم بود ۱۶ بار بهش زنگ زده که ۷ بارش رو شوهرم جواب داده ۹ بارش رو جواب نداده هربار بیست دیقه نیم ساعت این خانم حرف زده. منم عصبانی شدم و دعوا کردم با شوهرم که به چه حقی خلوت ما رو بهم میزنه مگه نمیدونه اومدی به من سر بزنی و ... اینا
شوهرمم عذرخواهی کرد ولی توجیهم میکرد هی میگفت اره خب فشار زیادی هم روشه و اشتباه بزرگی کرده و اینا. منم گفتم خب بره به شوهر یا دوست پسر خودش بگه چرا تو و بازم بحث بالا گرفت ولی اخرش تموم شد
بعد قبل اینکه راه بیوفته برگرده بره تهران گفت رابطه داشته باشیم منم وقتی از نظر روحی اوکی نیستم با شوهرم خیلی برام سخته ولی قبول کردم ولی خب دردناک بود برام و بهش گفتم یه قشقرقی به راه انداخت که اخلاقت اینه بعد انتظار چی داری