چهارده ساله ازدواج کردم و جاریم یه دختر پونزده ساله داره تو این چهارده سال هر لباسی من گرفتم شده پارچه خرید رنگ مدلش رو دوخت کرد تن این بچه می دونستم نیتش خوب نیس بیشتر قصد خراب کردن من و سلیقمو داره با این حال حرفی نزدم شوهرم یه دختر خاله داره که اونم تقریبا همین سنیه اونم همینطوریه هر چی من بخرم خدا سر شاهده امکان نداره خواهر و مادرش لنگشو پیدا نکنن بخرن برا اون.
شوهرمم حساسه تن اونا ببینه دیگه نمیذاره من بپوشم همه فامیلم از این اخلاقش باخبرن میگه لباسی که بچه ها میپوشن نپوش( انقدر که این موضوع سر تک به تک لباسام تکرار شده ) که خدا میدونه من لباس بچگونه یا خارج سنم نمی پوشم تن اونا لباس بزرگونه میکنن .بخدا کلی لباس نو دارم انقدر صبر کردم اینا دیگه نپوشن همشون یا تنگ شده از مد رفته یا هنوزم دارن می پوشن.
اما امروز تو فروشگاه باهاشون بحثم شد یه بلوز و شلوار خریدم تا من پولشو حساب کردم سریع هر دو تا شونم لنگه همونو برداشتن( خودشون برنمیدارنا ماماناشون بر میداره) دیگه طاقت نیاوردم گفتم نخرید شما یه چی دیگه بردارید این همه لباس لااقل بذارید یه بار این لباسو من بپوشم پولشم دادم نمی تونم زمین بذارم
بگذریم از اینکه دختر جاریم چه آبرو ریزی تو فروشگاه با داد و بی داد راه انداخت چقدر بحث شد اما با این حال نه خاله شوهرم لباسو زمین گذاشت و نه جاریم
نمی دونم چطور برگشتم خونه از وقتی برگشتم کارم فقط شده گریه کردن
اگه خاله شوهرم برای دختر بزرگترش که هم سن منه بخره یا خود جاریم برای خودش بخره بخدا ناراحت نمیشم میگم خوب سلیقمو دوست دارن اما لباسی که میدونن اگه بخرن بکنن تن بچه کوچیکاشون شوهر من حساسه نمیذاره بپوشم دقیقا همونو میخرن
شما جای من شما خواهرای من به من نصیحت کنید بگید چکار کنم