ادامه کتاب دختر مهتابه
شینگ ین بالاخره به آرامش رسیده و با مادرش آزادنه توی ماه زندگی می کنه.
او می خواهد با لیوای ازدواج کنه ولی ونژی پیداش میشه و خاطراتش رو به او یاد آوری می کنه. در طول جشن تولد امپراتور افلاک سوءتفاهمی پیش میاد و شینگ ین پدرش رو ملاقات می کنه
در اون فاصله امپراتور او و مادرش دوباره در ماه زندانی می کنه و اون ها فرار می کنن. وو گانگ که زمانی فانی بوده و از امپراتور زخم خورده دنبال انتقام می گرده و تصمیم می گیره که همه جا رو نابود کنه.
شینگ ین تصمیم به نجات دنیا می گیره ولی در این مسیر خدمتکار وفادارش پینگ ئو و شاهزاده یان مینگ که شینگ ین او را بیشتر از هر کی دوست داشت از دست میده