سلام🌹
من قبلاً در مورد این موضوع تاپیک زدم
اما الان میخوام جامعتر و در چند پارت هردو رو بگم البته من فقط چندماه خانهدار بودم
شما هم اگر دوست داشتید تجربیاتتون رو به اشتراک بذارید
من اگر بخوام این بار از معایب شغلم شروع کنم میتونم بگم بخاطر استرس دچار پسوریازیس شدم
خوابم بسیااااار آشفته بود چون یه زمانی باید در ۳ تا استان کار میکردم و مثلاً ۱۲ شب میخوابیدم ساعت ۳ صبح بیدار میشدم و درکل همیشه کمتر از ۵ ساعت از ۲۴ ساعت رو میخوابیدم
گاهی اوقات از جهات مختلف در محیط کارم احساس ناامنی کردم
گاهی هم از سر و کله زدن با مردم خسته شدم
ولی اگر بخوام به امتیاز های مثبتش نگاه کنم اولیش استقلال شخصیتی و استقلال مالی هست
من قبل از سی سالگی خونه و ماشین و خیلی چیزهای دیگه داشتم
زمانی که میخواستم از همسر اولم جدا بشم چون استقلال داشتم خانوادهام نمیتونستن دخالت کنن و نیازی نبود برم پیش خانوادهام زندگی کنم یا ازشون حمایتی بطلبم پس خودم انتخاب کردم
مجدد به واسطه شغلم با همسر فعلیم آشنا شدم و ازدواج کردم
همچنین در این سالها به واسطه شغلم دوستهای خیلی خوبی پیدا کردم
حالا میرسیم به خانهداری💅🏻👩🏼🍼👩🏼🍳
همینطور که شغل با شغل فرق میکنه
خانم خانهدار چه خونهای بودن هم فرق میکنه
من مجموع زمان خانهداریم در هردو ازدواجم روی هم شش ماه نمیشه ولی خب به هرحال تجربهاش کردم
شوهر اول من زن تنبل دوست داشت هیچ وقت اصراری بر آشپزی کردن یا نظافت خونه توسط من نبود
زمانی که شاغل بودم اصلاً و اون تایم کوتاهی که سرکار نمیرفتم خیلی کم یه کارهایی میکردم
اصل روزمرگی ما خواب بود🤣🤣🤣
همین که قرار نبود با آلارم بیدار بشم خودش امتیاز بود
اوایل بدون آلارم قبل از ۸ صبح بیدار میشدم ولی اواخر ۱ بعد از ظهر رو هم رد کرده بودم و گاهی حتی ساعت ۳ بیدار میشدم و باز سرگیجه داشتم
درکل روز یه باشگاه قرار بود برم و اونم زنگ میزدم کنسل میکردم از یه جایی به بعد🤣🤣
من میخواستم حساااابی پول خرج کنم تا شوهرم بفهمه نمیتونه هزینههای من رو بده😅
خلاصههههه بدون اینکه دلم بسوزه خرج میکردم و مثل پول خودم فکر نمیکردم
مثلاً یه مزون گرون بود که اجازه پرو نمیداد من هروقت خودم میرفتم دلم نمیومد زیاد خرید کنم و کلی خواهش میکردم که اول پرو کنم بعد خرید کنم
ولی با کارت شوهر بدون فکر میخریدم و کارت میکشیدم
یا منی که خودم ابرو برمیدارم یا میرم سالن مامانم
اگر میرفتم سالن مامانم هزینه رو میدادم یا میرفتم سالن زیباییهای خفن آرایش ویایپی؛ حالا برای چی؟ برای یه مهمونی عادی🤣
اونم خوشحال بود میومد خونه با لباسها براش فشن شو اجرا میکردم🤣
مشکلات جایی بزرگ شد که اون تسلط صد در صدی میخواست مثلاً اگر میخواست کسی بیاد خونمون و من میگفتم نه؛ دعوا میشد
یا اگر درخواست دیگهای داشت و من میگفتم نمیتونم دعوا میشد و میگفت انقدر هزینه نمیکنم که بگی نه
کلاً درجواب خستهام
اون میگفت چطوری از صبح تا شب بخور و بخواب تو رو خسته میکنه ولی وقتی شاغل بودم وقتی میگفتم خستهام درک میکرد
یا تعیین کرده بود که من حق ندارم با یه افرادی حرف بزنم و قبلاً من بخاطر ارتباط کاری با خیلیها حرف میزدم و اون نمیتونست اعتراض کنه ولی یکبار گوشیم زنگ خورد و یک فرد ممنوعه بود و همسرسابقم گوشی رو شکست و جوابش این بود که گوشی رو خودم خریدم :(
در ازدواج دومم هم مدتی خانهداری رو تجربه کردم
با دوتا بچه کوچک
همچنان امتیاز مثبت نبود آلارم صبحگاهی😅
سر و کله نزدن با مردم
و خرج کردن بدون فکر از کارت یک نفر دیگه بود که یکبار شوهرم زنگ زد گفت داری چه کار میکنی؟ ( داشتم طلا میخریدم)🤣
یه روز من خیلی خیلی آشفته بودم هم از نظر ظاهری و هم روحی
اگر بخوام باهاتون راحت باشم باید بگم موهام چرب و شونه نشده بود ( موهای من بلنده و این براش خیلی بدتر دیده میشه)
به کراپم شیر پس داده بود
و همچنین دخترم از سوپش ریخته بود روی شلوارم و من انقدر سرم شلوغ بود با همون وضع توی خونه میگشتم و وقتی دوستم امد رفتم در رو براش باز کردم
بخاطر همین اوضاعم رو یادمه
بعذ دوستم برگشت گفت خبر داری شوهرت فلان موفقیت رو کسب کرده؟ و منم گفتم نهههههه
واقعاً اعصابم داغون شد
اون توی یه مدت کوتاه دوتا موفقیت کسب کرده بود و من یه پروژه خوب رو از دست داده بودم و حتی وقت نداشتم به خودم برسم
و وقتی اعتراض کردم گفت خودت بیعرضه هستی!!!!
همینطور که وقتی میری سرکار ۲ ساعت زودتر بیدار میشی دوش میگیری و آرایش میکنی توی خونه هم انجامش بده
و لباسهایی رو که انقدر بابتش پول دادی رو بپوش و…
همین چرت و پرتها باعث شد برگردم سرکار :)))