امروز کارمون تعطیل بود برا همدیگه وقت گذاشتیم
صبح باهم صبحانه خوردیم براش املت سوسیسی درست کردم همون املت توش سوسیس ریختم اونم رفت نون داغ خرید خوردیم. بعد گفت پاشو میبرمت بیرون
نگو قبلا برام یه گردنبند طلا خریده با کلی خوراکی گذاشته تو آفتابگیر ماشینش.
میدونه من همیشه تو ماشین افتابگیر باز میکنم به خودم نگا میکنم آرایشمو درست میکنم.
سوار شدم همون اول آفتابگیر رو باز کردم خوراکی و گردنبد ریخت روم. سورپرایززز شدم.
بعد رفتیم بازار برام لوازم ارایشی و کفش و لباس خرید
همون خوراکی ها رو هم خوردیم تو بازار که خریده بود
بعد رفتیم برا خونمون میوه و چن تا وسیله خریدیم و برگشتیم. ناهار هم نداریم بخوریم چون از صبح بیرون بودیم
کلا شوهر خوب نعمته خدا قسمت تمام دخترا بکنه آدمو جوان نگه میداره