نمیتونم به ورژن قبلی خودم برگردم خیلی داغونم از هر لحاظ هعی میخام گذشته رو شروع کنم از اول شروع کنم باز یه موقع هایی یادم میاد چی به سرم اومده داغون میشم بهم به خودم میام میبینم همین جور با خودم دارم حرف میزنم و گریه میکنم ،اون موقع که بهترین دوران زندگیم بود حامله بودم با همسرم دعوای بدی کردیم ولم کرد رفت خونه مامانش حتی کار به چاقو کشی کشید اما باز به وجود همه اونا برگشتم سر خونه زندگیم داغونم میکنه هنوزم که هنوزم دخالت های خانواده اش هست هنوزم که هنوزه دست برنداشته از دهن لقیش فقط به خاطر پسرم زنده ام فقط به امید اون ادامه میدم فقط تنها آرزوم اینه همون طور که نادر شوهرم ،همسرم رو ازم گرفت دعا جادو کردش که فقط حرف خودش رو گوش کنه پسرم رو اون طوری نکنه بذاره پسرم برای خودم بمونه وابسته خودش نکنه ،از طرفی فشار اقتصادی با ماهی ۲۰ تومن در آمد که ۳ تومنش میره به قسط و وام چیزی نمیمونه تا آخر ماه برامون خیلی زندگی سخت شده برام