خواستگار برام آمده بود نمی دونم چه مرضی به جونم افتاد که تا وارد شدم خندم گرفت وای خیلی بد بود یعنی مدل خندم جوری بود که اگه تو شرایط عادی بودم باید قهقهه میزدم ولی اونجا نمیشد اینقدر به خودم فشار آوردم تو مرز یه لبخند گنده نگهش داشته بودم
بعد گاهی به مامانم نگاه میکردم یه لبخند ملایم رو لب مامانم بود بدتر میشد