دوسال پیش که نامزد کردم فکر میکردم میرم تو قصر و.. خیلی رویاپردازی میکردم از اونجای که همیشه مستاجر بودیم میگفتم من مستاجر نمیرم و قراره خونه داشته باشم ولی الان مستاجر میرم اونم جای که اصلا یه تازه عروس پاشو نمیزاره من مجبوری میرم توش تمیزه ولی قدیمی خودم رو با امثال مقایسه میکنم و میبینم چقدر مشکلات من با اینا فرق داره من مشکلاتی دارم که اونا درکی ازشون ندارن نامزد من پول زیادی نداره اتفاقی افتاد که کلا از صفر شروع کرد سرمایه ای چند میلیاری داشت و داره ولی دیگه مال این نیست ولی باهاش موندم چون دوستش دارم حتا بدترین دعواهارو داشتیم اگه تاپیک هامو بخونید میفهمید نمیدونم چرا ولی دوسش دارم جوری که انگار بچمه میدونم اینروزا میگذره ولی نوشتم که یادم باشه چه روز های سختی داشتم. اگه خونه ماشین پول و آرامش دارید قدرشو بدونید ولی به خودم افتخار میکنم که ترجیه دادم برم مستاجری و سختی بکشم ولی حاظر نباشم با زن دوروی مثل مادرشوهرم باشم اگه بخوام میتونم هم خونه داشته باشم هم ماشین هم پول ولی به هر قیمتی نمیخوام ✋️