کاش خواب بودی
و من هر شب، به بهانهی کابوس
تو رو بغل میکردم و نمیذاشتم بری...
تو فقط خواب باش
تا بیداریتو، کابوسِ من نشه
شبا از ذوق دیدنت خواب باهام قهر بود
دوست داشتم همیشه شب باشه
تو بغلم خوابت ببره بتونم
بغلت کنم بدون اینکه شاید بری
اروم بوسه ای رو پیشونی ت میزدم
بارها و بارها نگات میکردم
وقتی تو خواب بودی
گرمای بدنم رو با تو شریک میشدم
دومی
بغل کن مرا
چنان تنگ که زخم من و تو
در هم گم شود
مرا چنان بغل کن
که در تو حل شوم
میخواهم تو باشم تو من
نگاهم بینایی جز تو ندارد
چنان قلبت را به من نزدیک کن
که دلت بجای دل من بزند
میخواهم با ضربان قلبت
ساعت زندگی ام را تنظیم کنم