دوستم با یه پسر افغانی دوست بودن بعد خبردار شدم باهم فرار کردن و به همه گفته بود با من میره بیرونو خانوادشو انداخت به جون من حتی اگاهی هم رفتم که ثابت کنم بامن نبوده پیداش کردن یه مدت برگشت و همش میگفت خیلی دلش واسش تنگه و بدون اون نمیتونه دوباره فرار کرد بدون اینکه به من بگه رفت باهاش ترکیه از بچگی هم باهم بودیم نزدیک ۱۷سال باهم دوست بودیم من از اون موقع شمارمو عوض کردم بعد دیدم تو اینستا پیم داده پسره اذیتش میکنه و زندانیش کرده با پیج یه نفر دیگم پیام داده بود ازم کمک خواست منم بخاطر کارایی کرده حتی جوابش ندادم بلاکش کردم بنظرتون کار درستی کردم
خوشبحال مردها دلشان که بگیرد سیگار میکشند..هرزمانی ام که باشد بدون ترس ودلهره،به دل خیابان میزنند،حتی اگر. شد وسایل دم دستشان رامیشکنند،اما ما زن ها چه؟؟؟نه خیابان برای دلتنگی هایمان امن است،نه سیگار با طبع لطیفمان سازگار...نه دل شکستن ظرف ها راداریم...مازن ها که دلمان میگیرد...زورمان به موهایمان میرسد...به ناخن هایمان میرسد...به بغضمان میرسد...ما زن ها درمواقع دلتنگی خیلی قوی که باشیم نهایت درگوشه ی مچاله میشویم بی صدا میمیریم...