تو خوابگاهم ترمای قبل کسایی که باهاشون هم اتاق بودم چند ترم باهم بودیم ولی این آخرا همش گیر الکی میدادن سر هر چیز کوچیکی دعوای بزرگ راه مینداختن و من واقعا خسته شدم یه روز و رفتم برای ترم جدید اتاقمو عوض کردم افتادم تو اتاقی که هیچکسو نمیشناسم ولی اونا چندترمه که باهم دوستن خیلی حس غربت دارم گاهی پشیمون میشم میگم کاش دعواها و تحمل میکردم لااقل اخلاق هم دستمون اومده بود به هم عادت کرده بودیم ولی راه برگشتم ندارم نمیدونم با آدمای جدید چیکارکنم خیلی سخته تازه اوله ترمه شما نظربدید