اومدم استان دیگه دوستم اصرار اصرار که باید بیای خونم من هتل میخاستم برم سر حمام و دسشویی حساسم گفتم مزاحم کسی نباشم حالا دو ظهر کارم تموم شده اومدم خونش ناهار خبری نیست مدام هم میگه من ۱۲پاشدم منم میگرن دارم غذام دیرمیشه بدن درد و سر درد قلیون گذاشته گوشی هم دستش کندی کراش بازی میکنه هی میگه واسم حرف بزن لامصب چرا منو اوردی خونت تو که حوصله ناهار نداری
از بس خودت تاپیک های دروغ زدی همه رو مثل خودت میبینی خجالت بکش
اسی جان از حرف دوستمون ناراحت نشو بخدا منم قبل اینکه خانواده خسیس و بدبختی مثل خانواده شوهرم و مادرشوهر آبجیم ببینم باورم نمیشد آدم ها میتونن آنقدر گدا گشنه و چس خور باشند وقتی دیدم متوجه شدم همه مثل خودمون نیستم الان منم دیدم و باور دارم راست میگی شاید این بنده خدا ندیده