امروز زنگ زده من خواب بودم چند تا مدرک میخواست که براش بفرستم و سر یک موضوعی باید پیگیر یک کاری باشم حالا من خواب بودم همشم با عصبانیت با من حرف میزد ولی من با ارامش حوابش رو دادم الان باز دوباره زنگ زده که من امروز غصبی ام مراقب حرفات باش سر به سر من نزار مامان و بابام هم متوجه شدن خیلی جلوشون خجالت کشیدم میگه با حرفات اعصاب منو بهم میریزی میگه من خودم امروز اعصابم داغونه خوب من چکار کنم تو از سر کار یا جای دیگه اعصابت خورده من باید فوش بخورم حالا اگه من باهاش یکم اند حرف بزنم ناراحت میشه و قهر میکنه به نظرتون منم ناز کنم براش یا نه اخه دیگه حوصله ش هم ندارم نمیخوام قهر کنم چون باردارم هستم و دیگه نمیخوام حرص بخورم نمیدونم چکار کنم جلوی مامانم و بابام خجالت کشیدم از دستش خسته شدم
چقدر شوهر شما بابای منه🥲
درک میکنم واقعاا
ادمی که اینجوریه اگه ناز کنی فکر میکنی براش مهمه به نظرم باهاش به خوبی صحبت کن موقعی اروم میشه
چند مرتبه ناز کردم اصلا براش مهم نبود تازه ماجرا رو یک جوری بیان میکرد که اخر خودم مجبور میشدم ازش معذرت خواهی کنم و اشتی کنم باهاش بازها صحبت کردم گفتم مراقب حرف زدنت باش وقتی عصبی هستی ولی باز کار خودش رو میکنه انگار میدونه هر کاری کنه من کوتاه میایم
عزیزم شوهر سابق منم دقیقا همین بود هیچ موقعم درست نشد خاک برسرشون که اینقده بی درکو فهمو شعورن خودت فکر کن ببین چه زمانی حرفات تاثیر گذار تره باهاش صحبت کنه نهایتا یه بزرگتر بگو باهاش صحبت کنه تو این شرایطی که داری لااقل شعور داشته باشه بیخودی اذیتت نکنه
حرف من تاثیری روش نداره بیشتر به حرف پدر ونادرش هست بزرگتر همین باباش هست مثلا که طرف شا پسرش رو میگیره
من بدبخت از ابروم خودم و پدر و مادر م میترسم واگرنه کاری که شب عروسی با من کرد و با هر کس دیگه ای میکرد یک لحظه هم باهاش زندگی نمیکرد هنوزم یادم میاد حمله پانیک بهم دست میده
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
40 ثانیه پیش
41 ثانیه پیش
53 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
