قزبونت. واقعا رفتار مادرتون از بی محلی یه نفر برا من عجیبه. مادرتو دلداری بده و روشنش کن کمتر از مسائل بی اهمیت منفعل بشه و سعی کن در عین احترام و مهربونی به مادرت، تحت تاثیر حرفای مادرت قرار نگیری.
عزیزم سعی کن اصلا بهش فکر نکنی ، اگه نگاهش نکنی نمی فهمی با مادر خودش خوبه یا بده . اصلا چرا برات مهم شده. تمرین کن که اختیار افکارت دست خودت باشه و خودت تصمیم بگیری به چی فکر کنی و به چی فکر نکنی.
آدما ظرفیت نامحدود ندارن و هرچقدر به مسایل پیش پا افتاده و به دیگران بیشتر توجه کنن، توجهشون به خودشون و به مسائل مهم کمتر میشه .
باور کن با مشغول کردنِ ذهنت به اون، خودت داری صد برابر ِ اون به خودت ظلم میکنی.
تا وقتی بهش فکر میکنی نمیتونی ادعا کنی سپردی به خدا. چون خدا با کسی شوخی نداره.
اصلا دنبالش نکن. هر پیگیری و دلسوزی و قهر و آشتی و بی تفاوتی و اینا همش از سر ضعف شما و از توجه به مسائلیه که تو نسبت بهش وظیفه نداری. تو هر شرایطی فقط ببین وظیفت چیه و اینقدر عمرتو برای اثبات کردن صرف نکن