یادمه بچه بودم بدونه دمپایی رفتم ببینم دوستام هستن یا نه من بستنی مو تند خوردم تا برم پیششون دیدم یه چیز کف پامو نیش زد خیلی سوزشش بد بودگفتم چی بود دیدم یه زنبور گنده زیر پام مرده بود پام تا الان میگیره ول میکنه زهرشو بچه بودم به هیچکی نگفتم میترسیدم بگم دلواپس شن فقط خارید بادش خوابید میگفتن اگه زهرشو در میوردی این اتفاق نمیفتاد من داشتم برای اهل خونه تعریف میکردم .خدا شاهده خوابیدم همون زنبور حرف زد گفت من اون سال نمیخواستم نیش بزنم ولی شد منو ببخش به خاک عزیزم بلند شدم گفتم باورم نمیشه من بدل نگرفته بود فقط دردکه نیش زده بود تعریف کردم گفتم ببین حتی حشره هه و زنبور اینا ناراحت میشن یکیو ناراحت کنن انسانها چه جوری دل میشکونن بجای عدر خواهی عذاب وجدان باز کارشون تیکه شونو میندازن و انجام میدن .خواستم از همینجا بگم زنبور خوشگل.من اصلا ازت ناراحت نیستم پیش میلیونها چشم نیگم از این تریبون حلالت حلالت حلالت