منم قبلا نزدیک تر بودم،هر روز اونجا بودم ولی الان دور ترشدم دیرتر میرم،دلم تنگ میشه خیلی
منکه کنارشون بودم و قدر ندونستم و همه میگفتم خوشبحالت فک کنم چشم خوردم چوننن واقعا چند نفر ازته دل آه کشیدن دیدم ک میگم آخه مامانم بچه هامو خیلی دوس داره دائم اونجابودن وبرام نگهشون میداش ازوقتی اومدم اینجا میفهمم چقد سخته بچه داری
از مادرم خیلی دورم ده ساله حتی صداش رو نمیتونم از پشت تلفن بشنوم
خیلی زود رفت پیش خدا
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
59 ثانیه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
