من دانشجو ترم ۶ ام و چند روزه اومدم خوابگاه خودگردان مامانم اصلا برام غذای آماده نذاشت ساعت ۸ شب بعد از دانشگاه اومدن شروع میکنم به پخت غذا و شیفت هم چن روز دیگه باید برم
دوستام همه مامانشون براشون غذا و همه و همه چیز هر هفته براشون میفرستن و هر هفته میلن دنبالشون میبرنشون من حتی دنبالمم نمیان
حالا اصل ماجرا اینه امروز اومدن شهری که هستم اصلا از صبح به من نگفتن الان گفتن
منم گفتم حداقل میگفتین که چیزی نیاز دارم از خونه برام بیارین یا نه گفتن یادمون نبود
خیلی ناراحت شدم و حس میکنم اصلا براشون مهم نیستم و در طول روز تا خودم زنگ نزنم زنگ نمیزنن بهم
میخوام دیگه امروز جوابشونو ندم تا ۳ روز ببینم اصلا زنگ میزنن بهم یا نه اکه تو این ۳ روز زنگ نزدن منم دیگه زنگ نمیزنم دوستام در طول روز خواهر برادر و پدر و مادرشان زنگشون میزنن اینا هیچ و جوابشونو نمیدم
برا پول خواستنم قناعت میکنم مثل همیشه من که الان فقیر تر از همه تو خوابگاه این چند روز هم میگذره