منو شوهرم با هم دوست بودیم از ۱۴ سالگی ۱۹ سالگی خانوادم فهمیدن ناراضی بودن شوهرم با داداشم اینا کلی بحث کرد اینا فهمیدن ما با هم رابطه قابل داشتیم فقط گذاشتن ما عقد کنیم و دیگه ولم کردن خانوادم منم راه دور شوهر کردم تو مجازی اشنا شده بودیم که دوست شدیم ، ۲۱ سالم بود باردار شدم ۳ ماهم بود با شوهرم ی بحث کوچیک میکردیم خیلی عادی منو هول داد گفت ن بابا ، اصلا چیزی نبودا فقط یکم هولم داد حتی دعوایی هم نداشتیم ولی من با پای باز صاف خوردم زمین حالم بد شد رفتیم دکتر گفتن بهش فشار اومده سرش پایین بوده و خلاصه بعد کلی ازمایش بچرو از دست دادیم ، از همون لحظه با شوهرم قهر خانواده هم که نداشتم ، قهر بودم نگاهش نمیکردم تحویل نمیگرفتم اون کلی عذاب وجدان داشت همش میومد سمتم کلی عذرخواهی که ببخشمش و هر کاری کرد همه جوره نارم بود با اینکه نظامیه و شغلش جوری ک شیفت داره و راحت نمیتونه پیشم باشه ولی همش ازم مراقبت میکرد دورم میداد تا ببخشمش گریه میکرد که قصدی نداشته خلاصه بعد ۶ ماه باردار شدم و پسرم بدنیا اومد الانم ۲ سالشه