از همون لحظه تولدم، قرعه بدی به نامم افتاد: خانواده بد
پدر و مادر پیر، بی سواد، کودک مزاج، دعوایی، هیجانی
برادرای متعصب و احمق و عصبی
کلا از خانواده که بز آوردم همه اش دعوا ، مرافعه، آشوب. با کل فامیل هم که به سلامتی قطع رابطه بودیم. علتش هم رفتارهای زیبای پدر و برادر من بود.
بی پولی فقر ...
غریبی و دوری از خانواده واسه درس و دانشگاه، خوابگاه بدون پول کافی
خانواده پسرپرستی که بابام هنوز زنده است و تمام زندگیش رو دودستی داده به پسراش
همون پدر و مادری که قبلا مثل جکی چان می پریدن به هم و ریدن تو کودکی و نوجوونی من الان هم پیر شدن زوارشون در رفته و تمام دوا دکترشون افتاده گردن من و شوهرم
شوهرم خوبه ولی از همون اول که وارد خانواده شد برادرام بی دلیل باهاش قهر کردن و اصلا محلش نمیدن. این بنده خدا هم چیزی نمیگه و همچنان حرمت ها رو نگه داشته.