معلم و مربی باید با ابهت باشن ولی من نمیتونم.دانش آموزها بعضیاشون بی ادبن و یهو یه کلمه زشت از دهنشون بیرون میاد و اخلاق منم جوری نیست که اهل دعوا باشم. یه ویژگی دیگه منم اینه که زود با همه گرم میگیرم ، بزرگ و کوچیک نداره و بعضیاشون پررو میشن، دعواشونم کنی دیگه کمک نمیکنن.
حالا از اینا گذشته قضیه اینه که من مناسب شغل مربی پرورشی نیستم چون این شغل به یه آدم فعال بسیجی نیاز داره که سابقه کار فرهنگی داشته باشه ولی من اصلا تو فاز اینجور فعالیت ها نبودم و خلاقیت و سر زبون ندارم.
امروز برای صبحگاه کلاسی که نوبتشون بود نیومدن برنامه رو اجرا کنن. از اونور مدیر نمیذاره به کمد اتاقش نزدیک شد قرآن و دعا رو برداشت و همش میگه توی کمد خودته در صورتی که من همه جا رو زیر و رو کردم و مربی پارسال این مدرسه گفته توی کمد مدیره اما مدیر این حرفها سرش نمیشه.
کسی هم توی اون خراب شده نیست که راهنماییم کنه و فقط نصیحت میکنن که فعال باش.
مدیر از بس اخلاق نداره حتی جرئت ندارم بگم سکم شکلات و شیرینی بگیر برای فلان مراسم.
روز اول کلید نمازخونه رو داد به من و گفت پیش خودت باشه و...منم چون تجربه ای نداشتم اینو میذاشتم توی کیفم و نمیذاشتم توی کشو میز ون میترسیدم گم بشه آخه هوش و حواس ندارم.
حالا امروز زنگ زد دعوا که چرا کلید نمازخونه رو بردی نصاب کولر اومده (بعد از سه روز یعذش افتاده که کلیدش همیشه پیش منه و نمیدادم بهش) ، مشخص نیست که چقدر جلوی دانش آموزهایی که هنوز اونجا بودن بدم رو گفته و غر زده.
کاش میشد اجازه بدن تدریس کنم. حداقل کارت یه چارچوب مشخص داره و تدریست رو میکنی میری.
من برای کارهای یکنواخت و مشخص خوبم (چه سخت و چه راحت) ولی چون چند جا توی مصاحبه بدشانسی آوردم دیگه نمیتونم ریسک کنم و کارم رو ول کنم