رو یجورایی دوست دارم . بهش علاقه دارم .
وقتی زنده بود ، متاهل بود .
خداشاهده بهش چشم نداشتم ، ولی بهم یجور محبت برادرانه داشت .
من خودمم تو مراحل جدایی م ، شوهرم یه آدم خیلی بدی بود .
اون موقعه هم فکر میکردم چرا انقدر شوهر من بدجنس و بد ذاته .
الانم دلم میخواد برم سرخاکش تنهایی .
نمیدونم اگه با اسنپ تنهایی برم سرخاک ، خطرناک نیست؟
نمیدونم چرا همش جلو چشمم هستش .
موقعی که فوت کرد اندازه خواهر و مادرش براش زار زدم .
اصلا نمیتونم فراموشش کنم