چند وقت پیش خاله ام اومده بود خونمون و از بدی های پسرش میگفت که چه کار هایی کرده و فلان حالا بگذریم
بعد مامانم فوری اون لحظه گفت براش زن بگیر خوب میشه
خلاصه من اونجا چیزی نگفتم
وقتی خالم رفت
من به مامانم گفتم زن که عصای جادویی نداره بخواد پسر اینو درست کنه
بدتر دختر مردم هم بیچاره میکنید با این عقاید تون خلاصه مامانمم گفت راست میگی اول باید اخلاقشو درست کنه
خلاصه گذشت و خاله ام گفت یه دختر واسه این(پسرش) پیدا کنید
مامان من گفت اول بگو اخلاقشو درست کنه خودشو تنظیم کنه بعد بره زن بگیره تو زندگی به مشکل نخوره
بعد مامانم به خاله ام گفته بود که من این حرف رو تو خونه زدم.
بعد خاله ام بهش برخورده امروز زنگ زد هر چی از دهنش درآمد به من گفت ..
من منظوری نداشتم که